قبل از اينكه به دستهبندي اضطراب بپردازيم بهتر است ابتدا به علت پيداش آن در خودمان توجه كنيم.به همين خاطر است كه اغلب روانشناسان به چگونگي پيدايش اضطراب و نقش عوامل مهم در طول زندگي توجه ميكنند و براي درمان مشكلات اضطرابي به سراغ گذشته بيمار ميروند.
اضطراب مرضي در ديدگاه روانپويشي:
بر اين اساس فرويد اضطراب را علامت خطري به فرد در خصوص احتمال قريب الوقوع يك تجربه آسيبزا ميدانست. در واقع يه شكل از نگراني كه متوجه آينده است فرد مضظرب غالبا جلوتر از زمان حال و در آينده زندگي ميكند. كه اين نگراني هموار با علايم بدني و جسماني همراه است.
ضربه و تروما در سالهاي ابتدايي زندگي، بر اساس نظريه فرويد نقش اساسي و مهمي در شكلگيري اضطراب در كودكان دارد، اين نظر بر اهميت دلبستگي در انسان تاكيد كرد كه خود زمينه ساز نظريه روابط موضوعي شد (دلاسلوا، 1996). به عبارت ساده تر به سبب وابستگي كودك و اهميت دلبستگي، به عنوان يك نياز بنيادي، هر نوع فكر، احساس، و عملي كه سبب جدايي ناخواسته از موضوع عشق (والدين) در ابتداي كودكي شود، تهديد قلمداد شده و اضطراب را برمي انگيزاند. و در نتيجه فرد از آنها فرار ميكند. و در واقع اضطراب ناهشيار را در فرد سبب ميشوند كه خارج از حيطه آگاهي قرار دارد. به همين خاطر است كه تاكيد بسياري از روانشناسان بر آن است كه حضور والدين و به خصوص مادر در دو سال اول زندگي كودك نقش حياتي در دلبستگي ايمن كودك و در نتيجه ايجاد سلامت روان كودك و فرد دارد. دلبستگي نا ايمن موجب ايجاد مشكلات متعدد از جمله شكلگيري اضطراب در كودك ميشود كه همواره در طول دوران زندگي ادامه پيدا خواهد كرد. لازم به توضيح است هنگامي كه از اضطراب ناخوداگاه صحبت ميكنيم منظورمان علائمي است كه شايد بسياري از ما در طول سالها آنرا تجربه كردهايم. مثال پر شمار اضطراب، زمانهايي است كه دلشوره داريم ولي علت آن به درستي برايمان معلوم و واضح نيست، يا زمانهايي كه فرد نشسته است و پاي خود را مدام تكان ميدهد و يا ناخن يا پوست دست خود را ميخورد و هنگامي كه اين رفتارش را به او بازخورد ميدهيم ميگويد كه عادت دارم در واقع اين گونه عادتها همان اضطراب است كه انواع مختلفي دارد كه در ذيل به توضيح بيشتر آن ميپردازيم، تا شايد بتوانيد آنرا بهتر شناخته و در خود تشخيص دهيد.